اعیاد شعبانیه و دوباره سلام
سلام فندق جونم بالاخره بعد از سه ماه و اندی دوباره سراغ دفتر خاطراتت اومدم و بازم می خوام برات از این روزای خوبت بنویسم این مدت حسابی سرم شلو غ بود و از همه مهمتر ، این روزا ماشالاه خیلی شیطون و بلا شدی و نمیزاری که من کارامو بکنم و یا برات بنویسم چون وقتی پیش کامپیوتر میام تو هم دنبال من میای و اجازه نوشتن نمیدی این مدت خیلی خسته شده بودم و نمی خواستم دیگه ادامه بدم و برات بنویسم ولی دوباره پشیمون شدم و به این فکر کردم که در آینده وقتی این خاطرات شیرین رو میخونی لذت خواهی برد بهمین دلیل دوباره عزمم رو راسخ ک...
نویسنده :
مامانی و آجی نیلوفر
20:48